
این روزگار کج مدار
که از اول کج نبود
آن لحظه ای که سیب،
مسموم شد به دستان پر هوس
راه مدار کج شد و
دنیا زهم گسست،
یخ زد خدا میان دستهای شما،
آن لحظه کشته شد
باغبان باغ سیب
کس اعتنا نکرد
به فریادهای من ولی،
ردّی ز دست های شما پیداست
در خنجری
که به پشت باغبان زده اید